سایهها در نمایشگاه عکس زهرا امیر ابراهیمی
شهاب میرزایی
عصر روز جمعه، پارک وی۷ کوچه خاکزاد، پلاک ۱۲+۱ یا همان سیزده نحس. نمایشگاه دید دوم؛ عکسهای زهرا امیر ابراهیمی، بازیگر تئاتر و سینما و سریال تلویزیونی معروف نرگس: دخترکوچک شوکت.
نمایشگاه عکسهای زهرا امیرابراهیمی | زمانه
کوچه شلوغ است و از آن شلوغتر گالری. گالری کوچک است و مانند دواتاق تو در توست. لباسهای رنگارگ زنان و مردان از کنارعکسهایی که سیاه و سپید هستند رژه میروند. زهرا امیر ابراهیمی هم در گوشهای ایستاده. با مانتویی سیاه و دامنی سپید، همانند عکسهایش. گوشوارههای رنگی زیبا و ظریفش، پشت سیاهی روسری محو شدهاند. با تک تک بازدیدکنندهها صحبت میکند وبعد در گوشهای میایستد
«اینجا که ایستادهام، انگار دنیای اطراف سپید است و سیاه. از این نگاه، در انسانها و موقعیتهایشان و آنچه از خود باقی میگذارند، اتفاقی دیگر افتاده است»
بازدیدکنندگان عکسها را نشان میدهند و زیر لب پچ پچ میکنند. بعضی از آنها میگویند اینها که عکس نیستند، ما به خیال نمایشگاه عکس آمدیم.
تصویر نگاتیو، انگار اصلی است که در نگاه به هر عکس دیده میشود به خاطر آوردش. نگاتیوی که قبل از هرگونه کنش شیمیایی، اصلی است از همان لحظه که ثبتش کردیم. انسان را و دنیا را همان اصل ساده اولیهاش بازدیدم، جدای از همه آن تغییر و تحولات که شکل همه مان را و دنیایمان را شکل دیگری کرده است
نگاه عکاس، نگاه سینمایی است با میزانسن خاص خودش. لحظهای ازپریدن دخترکی در دشت، مترسکی محو شده در انتهای کادر، دستی که از بیرون آمده و در بالای کادر، سایه تقدیریاش را انداخته بر روی آدمی دیگر، پایین کادر.
«این جا درنگاهم سایههایی، سایه به سایه برهم افتادند و برمن؛ آنچه را میبینم غرق در ابهام کرده است. این جا لکههای سیاهی بر سپیدی، برشفافیت شیشهوار اصل دنیایم، با همه آنچه در آن است نقشی بستهاند و سایههایی در پس پشت ذهن ثبت کنندهام باقی ماندهاند، که انگارهمه آن اصل ساده و شفاف، سایهای بیش نبوده است.»
عکسها با ذهن مخاطب بازی میکنند و او را به چالش میکشند. خلاقیت و ایدهای جدید، که اولین اصل وجودی یک نمایشگاه باید باشد و معمولا در نمایشگاههای دیگرنیست، اینجا هست. در بسیاری از نمایشگاهها، تصاویر قاب شده بر روی دیوار را چشمهای مخاطبان قبلا یا تصویرکردهاند یا تصور. عکس باید فراتر از دیدهها باشد و بازی با فکرمخاطب را بیآزماید
«نمایشگاه قبلیام از بچههای هندی بود، در کافی شاپ ۷۸. شادی و امید در چشمان آنها. اما عکسهای این نمایشگاه حاصل تغییری حسی است که در من بوجود آمد. روی یک مجموعه عکس سیاه و سفید تست میزدم . برعکس شدن ناگهانی همه چیز برایم جالب شد. برای اینکه ابهام را بیشتر کنم، روی فضاها و آدمهای متفاوت تست زدم تا رسیدم به فضاهای تک پرسوناژی. متریالم را هم عوض کردم. از کاغذ به شیشه برگشتم. مانند اولین عکسهای تاریخ عکاسی که به جای کاغذ، برروی شیشه حضور پیدا کردند. درهیجده فضای متفاوت وغیرتکراری کار کردم. وقتی قاب شدند، دیدم به ابهام و سایهواری و همان صیقلی که میخواستم رسیدهام»
عکسهای زهرا امیرابراهیمی، بازیگوشیهای قشنگی دارد که حجم حضورشان، مخاطب را دعوت میکند به جور دیگر نگاه کردن و در پس آن طوری دیگر فکر کردن. او ایستاده است، بین خطی که سیاهی را از سپیدی جدا میکند
«میشود عبور کرد بر شیشهای و سایهای شد. عکس عکس دید، دیگری شد. سایهای بود. شیشهای شد. میشود»
مطالبی که در گیومه قرار دارد ، نوشتههای زهرا امیرابراهیمی در کاتالوگ نمایشگاه است.