نقاشی MOR

هنر---/نقاشی رنگ روغن / طراحی / عکاسی

نقاشی MOR

هنر---/نقاشی رنگ روغن / طراحی / عکاسی

زندگینامه باب راس

Bob Ross
 
 
 
Bob Ross was born in Daytona Beach Florida, 1943. His father was a carpenter.

School was not his calling and in ninth grade he joined the Air Force. It was in the Air Force where he was introduced to painting while stationed in Anchorage, Alaska. Finally finding something that interested him, Bob Ross pursued painting by attending several art schools after he finished his service. It seemed he shared the same characteristics as me, impatience, because he became frustrated with the traditional forms of art and decided to revolutionize the "Wet-on-Wet" technique so he could create a quick-study painting style that appealed to all citizens of various painting backgrounds. This style combined with his very likable and motivating personality reached the world through his television show, "The Joy of Painting". 
 
Bob, after trying out different ways of painting like water color-painting, discovered his style of painting which is a little different from the wet-on-wet methode. He perfected this way of paintings with all kinds of tricks to make beautiful landscapes. Instead of making tiny details with a one-hair brush, he developed very big brushes but still he could make a lot of details.
 
In 1983, he got his own TV-show called "The Joy of Painting with Bob Ross". With his very positive attitude, he convinced many viewers in all around the world. He proved that every one else could paint like him! With his soft and gentle voice, he showed the viewers how to make "happy little mountains" and "happy little clouds" by making a painting step by step, each show.
 
He told little stories about "Gods little creatures" hiding in the dark areas in the painting and explained that everybody should need a friend. Like this, he could learn the viewers in a funny way how to paint.
 
His shows are being shown on TV4 of Iran and I see it every week twice and enjoy a lot. (
www.irib.com)
 
Because of his calm and soothing voice, (they have chosen a doubler on Bob's voice whose voice is the same and calm and very attractive. Some friends says Bob is talking in Farsi language!), some people only watched the show just to hear his voice in Iran), his very positive view of life.
 
"Every day is a good day to be alive!", like Bob said. People became inspired by his way of painting and tried it out themselves. The TV-show grow into a large multimillion-dollar bussines by selling the equipment, How-to books, step by step videos and more.
 
On the 4th of July 1995, Bob Ross died at an age of 52. The cause of his death was cancer. However, the show was still populair and Bob Ross inc. continued to exist. One of Bobs friends (Annette Kowalski) even developed a way to paint flowers, inspired on the Bob Ross technique. Eventhough Bob has died at an early age we can say he lived his life intensely. Wherever Bob is now -painting in a heaven with happy little clouds or not- remember that he will live on in your paintings. You rule Mr. Ross!
Happy painting, and God bless
 
 
باب راس
 
 
 
باب راس در سال 1943 در شهر ساحلی دایتونای فلوریدا بدنیا آمد. پدر باب یک نجار بود. سال نهم دبیرستان بود که مدرسه را رها کرد و به نیروی هوایی پیوست. بهنگام اقامتش در آنکورایج آلاسکا (Anchorage, Alaska) با نقاشی آشنا شد. بعد از پایان دوران خدمتش بود که به مدارس زیادی برای یادگیری نقاشی رفت، اما از کندی رسم تابلوها با روشهای کلاسیک خسته و ناکام شد و تصمیم گرفت در روش ”تر روی تر“ در نقاشی تحولی ایجاد کند و آنرا بکار گیرد تا بتواند بسیار سریعتر نقاشی بکشد و نقاشی یاد بدهد و این دستمایه ی اصلی تکنیک او شد.
باب بعد از امتحان کردن روشهای بسیاری در نقاشی، از جمله نقاشی آبرنگ، توانست روش ویژه ی خود را که برگرفته از روش ”تر روی تر“ است ابداع کند. در روشهای کلاسیک رنگ روغن معمولا بعد از خشک شدن ِ یک لایه رنگ، لایه ی بعدی و جزئیات بعدی را اضافه می کنند و بهمین دلیل نمی توان یک اثر را یکباره خلق کرد. اما در روش تر روی تر می توان در کمتر از یک ساعت بطور کامل یک اثر را خلق کرد.
ویدیوهای او تحت نام ”لذت نقاشی با باب راس“ از سال 1983 شروع به تولید شدند که میلیونها نفر در سراسر دنیا این برنامه های تلویزونی را مشاهده می کنند. او در برنامه هایش به همه ثابت می کند که همه می توانند مانند او نقاشی بکشند! او با کلام شیوا و بسیار جذابش و استفاده از استعاراتی مانند: ”این ابر کوچولو داره اونجا شادی می کنه“، ”شاد باشی کوه کوچولو“ و ...  قدم بقدم ما را با روح آرام و دیدگاه زیبای خود از زندگی آشنا می کند.
او با گفتن ”این مخلوقات کوچک خدا دارن اونجا برای خودشون زندگی می کنن“ بما یاد آوری می کند که هر چیزی و هر کسی به دوست نیاز دارد، حتا یک بوته.
برنامه های تلویزیونی باب راس در ایران از سال 1380 در شبکه ی چهارم صدا و سیما آغاز به پخش شدند و در این مدت بینندگان بسیاری را با خود همراه کرده اند و عملا سطح هنر نقاشی ایران را بالا برده اند. اینک نقاشی یک هنر همه گیر و بسیار جذاب شده است و کسی که این برنامه ها را ببیند نمی تواند از بی استعداد بودن بنالد!
به این دلیل که دوبلر صدای باب در ایران صدایی مشابه باب، نرم و آرام، دارد بهنگام دیدن فیلم دوبله شده باب از تلویزیون شبکه ی 4 به ذهن بیننده ی ایرانی این می رسد که گزافه نیست اگر تصور کند این خود باب است که دارد به آرامی بفارسی سخن می گوید و این دلیل محبوبیت این برنامه در ایران است.
باب در سخنانش می گوید: ”هر روز،  روز خوبی برای زندگی کردن است!“ و این جمله بسیاری از بینندگانش را به زندگی و آرامش تشویق می کند. بهمین دلیل است که میلیونها نفر در سراسر دنیا احساس نزدیکی با روح این مرد می کنند و او بحق عمق دوستی را با وجود خود نمایش می دهد.
در چهارم جولای 1995، (13 تیرماه 1374)  باب راس در سن 53 سالگی بر اثر ابتلا به سرطان فوت کرد، اما براستی او را در برنامه هایش می توان زنده و شاد دید، گویی جاودانه مانده است.
بعد از فوت باب، یکی از دوستانش بنام آنیت کوالسکی روش باب را برای نقاشی گلها توسعه داد.
هر چند که باب فوت کرد اما می توان تصور کرد که او با همان موهایی که مانند برگهای یک درخت بر سر او سایه انداخته، آرام و با همان صدای آرام،  به فرشتگان تعلیم نقاشی می دهد! و بسیاری از نقاشان آماتور ایرانی به روح او به پاس خدماتش درود می فرستند.
 

زهرا امیر ابراهیمی (زهره

سایه‌ها در نمایشگاه عکس زهرا امیر ابراهیمی

 

شهاب میرزایی

 

عصر روز جمعه، پارک وی۷ کوچه خاکزاد، پلاک ۱۲+۱ یا همان سیزده نحس. نمایشگاه دید دوم؛ عکس‌های زهرا امیر ابراهیمی، بازیگر تئاتر و سینما و سریال تلویزیونی معروف نرگس: دخترکوچک شوکت.

 

نمایشگاه عکس‌های زهرا امیرابراهیمی | زمانه

 

کوچه شلوغ است و از آن شلوغ‌تر گالری. گالری کوچک است و مانند دواتاق تو در توست. لباس‌های رنگارگ زنان و مردان از کنارعکس‌هایی که سیاه و سپید هستند رژه می‌روند. زهرا امیر ابراهیمی هم در گوشه‌ای ایستاده. با مانتویی سیاه و دامنی سپید، همانند عکس‌هایش. گوشواره‌های رنگی زیبا و ظریفش، پشت سیاهی روسری محو شده‌اند. با تک تک بازدیدکننده‌ها صحبت می‌کند وبعد در گوشه‌ای می‌ایستد

«این‌جا که ایستاده‌ام، انگار دنیای اطراف سپید است و سیاه. از این نگاه، در انسان‌ها و موقعیت‌هایشان و آن‌چه از خود باقی می‌گذارند، اتفاقی دیگر افتاده است»

بازدیدکنندگان عکس‌ها را نشان می‌دهند و زیر لب پچ پچ می‌کنند. بعضی از آن‌ها می‌گویند این‌ها که عکس نیستند، ما به خیال نمایشگاه عکس آمدیم.

تصویر نگاتیو، انگار اصلی است که در نگاه به هر عکس دیده می‌شود به خاطر آوردش. نگاتیوی که قبل از هرگونه کنش شیمیایی، اصلی است از همان لحظه که ثبتش کردیم. انسان را و دنیا را همان اصل ساده اولیه‌اش بازدیدم، جدای از همه آن تغییر و تحولات که شکل همه مان را و دنیایمان را شکل دیگری کرده است

نگاه عکاس، نگاه سینمایی است با میزانسن خاص خودش. لحظه‌ای ازپریدن دخترکی در دشت، مترسکی محو شده در انتهای کادر، دستی که از بیرون آمده و در بالای کادر‌، سایه تقدیری‌اش را انداخته بر روی آدمی دیگر، پایین کادر.

«این جا درنگاهم سایه‌هایی، سایه به سایه برهم افتادند و برمن؛ آن‌چه را می‌بینم غرق در ابهام کرده است. این جا لکه‌های سیاهی بر سپیدی، برشفافیت شیشه‌وار اصل دنیایم، با همه آن‌چه در آن است نقشی بسته‌اند و سایه‌هایی در پس پشت ذهن ثبت کننده‌ام باقی مانده‌اند، که انگارهمه آن اصل ساده و شفاف، سایه‌ای بیش نبوده است

عکس‌ها با ذهن مخاطب بازی می‌کنند و او را به چالش می‌کشند. خلاقیت و ایده‌ای جدید، که اولین اصل وجودی یک نمایشگاه باید باشد و معمولا در نمایشگاه‌های دیگرنیست، اینجا هست. در بسیاری از نمایشگاه‌ها، تصاویر قاب شده بر روی دیوار را چشم‌های مخاطبان قبلا یا تصویرکرده‌اند یا تصور. عکس باید فراتر از دیده‌ها باشد و بازی با فکرمخاطب را بی‌آزماید

«نمایشگاه قبلی‌ام از بچه‌های هندی بود، در کافی شاپ ۷۸. شادی و امید در چشمان آنها. اما عکس‌های این نمایشگاه حاصل تغییری حسی است که در من بوجود آمد. روی یک مجموعه عکس سیاه و سفید تست می‌زدم . برعکس شدن ناگهانی همه چیز برایم جالب شد. برای اینکه ابهام را بیشتر کنم، روی فضاها و آدم‌های متفاوت تست زدم تا رسیدم به فضاهای تک پرسوناژی. متریالم را هم عوض کردم. از کاغذ به شیشه برگشتم. مانند اولین عکس‌های تاریخ عکاسی که به جای کاغذ، برروی شیشه حضور پیدا کردند. درهیجده فضای متفاوت وغیرتکراری کار کردم. وقتی قاب شدند، دیدم به ابهام و سایه‌واری و همان صیقلی که می‌خواستم رسیده‌ام»

عکس‌های زهرا امیرابراهیمی، بازیگوشی‌های قشنگی دارد که حجم حضورشان، مخاطب را دعوت می‌کند به جور دیگر نگاه کردن و در پس آن طوری دیگر فکر کردن. او ایستاده است، بین خطی که سیاهی را از سپیدی جدا می‌کند

«می‌شود عبور کرد بر شیشه‌ای و سایه‌ای شد. عکس عکس دید، دیگری شد. سایه‌ای بود. شیشه‌ای شد. می‌شود»

مطالبی که در گیومه قرار دارد ، نوشته‌های زهرا امیرابراهیمی در کاتالوگ نمایشگاه است.